قسمت اول
یکی از مسائلی که همواره عنوان کرده ام ایجاد تغییراتی در کانون خانواده ها بوده است. به این مفهوم که خانواده شکل کنونی خودش رو از دست خواهد داد و در آینده به صورت دیگری نمود خواهد کرد.اینکه این تقییرات به ضرر ما است یا به نفع ما از حوزه من خارج است و من فقط قصد دارم پیش بینی کنم که ممکن است روال حرکتی به چه صورتی ادامه یابد.
همانطور که قبلاٌ اشا ره کردم زنان یکی از عوامل نابود کردن خانواده هستند.اما عامل دیگری که در این جهت حرکت میکند دولت ها هستند در واقع تمام عوامل با تاثیراتی که بر نقش پدر می گذارند باعث میشوند که نقش پدری در خانوادها رو به زوال باشد و تا جایی پیش برود که باعث فروریزی شبکه خانواده ها شود
خانواده اگرچه یک اصل بیولوژیک است اما در اجتماعات انسانی همواره حاصل وضع قانون بوده است.قانون حقوق والدین را برای کودکان وضع میکند اما متاسفانه این قانون لحظه به لحظه بیشتر در امور خانواده پا در میانی میکند و تا جایی پیش رفته که اکنون خود این قانون رو بروی خانواده قرار گرفته
علت اصلی این دخالت هم تنها از این جا ناشی میشود که برخی از والدین از نظرگاه عمومی لیاقت و شایستگی مراقبت از فرزندانشان را ندارند.اصولاٌ نقش پدر در خانواده بیشتر اقتصادی است.بیشتر خانواده ها هم در اجتماعات خانواده های کم در آمدتری هستند..دولتها هم تنها برای سر و سامان دادن به وضعیت این قشر در طول تاریخ ساخته شدند! در نتیجه دولتها به خود حق میدهند که با در دست گرفتن مخارج فرد به وی امکان زندگی آسانتری را بدهند. این امور خیر خواهانه بطور کلی ضربات مهلکی است که به پیکر خانواده وارد می آید. در واقع کودکان آنطور که برای دولتها سود آوری دارند برای خانواده ها ندارند. در نتیجه دولتها از دیر هنگام قصد نفوذ را در پیکر خانواده ها داشتند..کلید این کار هم در طول تا ریخ زده شد.
در گذشته پدران قدرت بالایی برای سر پرستی داشتند.در رم باستان آنها حتی اجازه داشتند فرزندان خود را بکشند!
جوامع در آن دوران به صورت کارگری و کشاورزی بود.کودکان همیشه عامل مناسبی برای مناسب اقتصادی بوده اند.. چراکه اولاٌ بچه ها از نسل پدر بودند و باید اهداف خانواده را زنده نگه میداشتد..دوماٌ چون همه خانوادها امکان تهیه برده یا کارگر را نداشتند کودکان همواره بازوهای متکی و کار آمد و قابل اعتمادی تلقی میشدند. اما دولتها برای بهبود جوامع انسانی جلو کشیدند تا امکانات زندگی را برای همه یکسان کنند.در قرن نوزده در انگلستان قانون ممانعت از کار کودکان در کارخانه ها با وجود مخالفت والدین و اقتصادیون تصویب شد
قدم بعدی برای محافظت از اصول انسان دوستانه مسئله تعلیمات اجباری بود!. یعنی مداخل جدی دولتها در کانونهای خانوادگی. عقاید خانوادها برای دولتها تماماٌ پوچ و بی معنی بود. کودکان این بار بجای کار کردن باید ساعتها در مدارس مینشتند و چیزهایی را می آموختند که دولتها فکر میکردند ضروری است!
این یکسان سازی طرز فکر برای دولتها تازه شروع تازه ای بو د .
دولتها در قدم بعدی اینبار سلامت کودکان را زیر نظر گرفتند. آنها نسلی سالم میخواستند.حتی اگر کودکی از نظر فکری عقب افتاده بود مدارس ویژه ای برای آنها بنا میکردند.. در مورد اینکه دولتها تا چه حد جایگزین پدر خواهند شد نمیتوان مرزی را مشخص کرد.. اما ماجرا همینطور در حال بزرگتر شدن است . به راحتی میشنویید که در کشورهای صنعتی تر اگر کودکی محتاج باشد سریعاٌ تحت حمایت دولت در خواهد آمد.اگر نشانه هایی دال بر تنبیه بر بدن کودکان دیده شود به سرعت والدین آنها توسط دولت به دادگاه کشیده خواهند شد. حتی شروع ساخت بانک ها ی کودکان برای اینک کودک تا زمانیکه به حد نساب نرسیده از نظر مالی گیر نباشد!. ( یا دش بخیر مادرم همیشه عیدی های من رو ازم میگرفت که برام نگه داره !! منم همیشه فکر میکردم یه سپرده یه جایی دارم!!)
اما چیزی که واضح است اینه که دولتها بیشتر وظایف پدری را غصب میکنند چون خدمتی را که به
عهده میگیرند بخاطر مسائل مالی بیشتر وظایف پدری است تا مادری . این سرویسها بنوبه خود چیز بدی نیست اما اشتباه این بود که دولتها باید در طول تاریخ این امکانات را به خانوادها تحویل می دادند و نه به افراد . در نتیجه میبینیم که خانوادها در حال متلاشی شدن و فرد گرایی در حال تقویت میباشد. به هر صورت افراد در نهایت ترجیح می دهند که این امکانات باشد و خواهان آن هستند و زمانیکه تاثیرات را می بینند آن را هرگز شامل دولتها نخواهند دانست چراکه تمامی آنها در روی کره خاکی تلاش برای بهبود وضعیت می کنند ..
احساس انسانی نسبت به کودکان که باعث نفوذ و دخالت دولتها در خانواده ها شده باز هم تداوم می یابد و سیکل حرکتی رو به سمت جلو میراند
این حقیقتی است که خیلی از والدین از پس برخی مسائل مربوط به کودکان بر نمی یایند و نیاز به کمک دارند در نتیجه این مسئله سپردن امور به دولتها به هیچ صورتی متوقف یا تصحیح نخواهد شد و تقریباٌ اجباریست
اما این کار سودهای زیادی هم به دنبال داشته ..اینکه سطح علم و بهداشت در جوامع انسانی بالاتر رفته و از ظلم و بی رحمی که نسبت به کودکان میشد دیگر خبری نییست و دیگر ما فقط دیوید کاپر فیلد رو در کتابها و فیلمها خواهیم دید! همچنین با بالاتر رفتن این مسائل سطح هوشی جوامع نیز بالاتر خواهد رفت و به خصوص که نحوه تربیتی غلت گذشته از بین خواهد رفت اما به هر حال والدین به کودکان خود به چشم یه موضوع نمی گرند . دولتها هم سعی می کنند که این مسئله رو در نظر بگیرند ولی این برای کودکان در زیر زربین خیلی فرق میکند و آمارهای دولتها را بی ارزش میکند. افرادی که با کودکان در ارتباط هستند نمیتوانند آنطور که باید و شاید احساسات مورد نظر والدین را به کودکان منتقل کنند حتی اگر بتواند هم از قدرت کمی برخوردارند.قدرت در اختیار مدیران است .آنها افرادی لایق و کار آمد باید باشند و قطعاٌ دارای تشخیص بالایی اما برای مدیران دیگر افراد مطرح نیست و کل گروه مسلم است و سلامت شغلی خود آقای مدیر!!! مسائل ریز در حوزه آنها نمی گنجد و دوباره به معلمان کم تاثیر بر می گردد . کودکان بسیاری در موسسات و آموزشگاهّا داری شرایطی هستند که میتواند خوب بشد اما خیلی از آنها با محیط وفق پیدا نمیکنّد و کنار نمی آیند. استعدادها شناخته نمی شوند یا پنهان می ماند.. کار بروی تک تک کودکان هم امری محال است . .این بدان معنی است که در این مورد حتی اگر همه رفتارها هم کنترل شود هزارها مسئله زره بینی وجود دارد که نمیگذارد نتییجه کار به جایی بکشد که بتوان به آن استناد کرد
این یک طرح کلی از مسئله بود . این که این مسئله به کجا خواهد کشید و چه نتایجی را به بار خواهد آورد و چه ضرباتی را وارد خواهد ساخت چیزیست که در مقاله های بعدی توضیح خواهم داد..
ادامه دارد ....
/a>