در قسمت گذشته پایه های نفوذ دولتها در خانواده ها را شرح دادم . اینکه چگونه دولتها با پشتوانه های اقتصادی یکی پس از دیگری جایگاه پدر را در خانواده ها میگیرند.
اما قبل از اینکه به نفوذ دولتها در بین زنان بپردازم ترجیح میدهم که این مقاله را در مورد دو نکته و اشاره ای به حذف پدری در زندگی جاری اختصاص دهم.
نکته اول
نکته ای که باید در اینجا عنوان کنم این است که امروزه و با موقعیت فعلی ، وفاداری و احساسات جوانان به دو بخش تقسیم میشود که یکی متوجه والدین است و دیگری متوجه میهن.
جایگزینی دولت در نقش پدر در خانواده توازن لازمه را به هم خواهد زد و اینکار میتواند نتایج وخیمی را به دنبال داشته بشد. چرا که این جایگزینی مسولیتی را در قبا ل دولت خواستار میشود که دولتها از جوانان انتظار آن را دارند! در نتیجه دولتها مدام درآن زمان در آموزشهای خود به جوانان درسهای میهن پرستی میدهند و در این ضمینه ها کار خواهند کرد تا پشتوانه امنیتی خود را بالا ببرند و در نتیجه می توانند جوانان را در موقع لزوم برای جنگ علیه دیگر کشورها بشورانند. این به اعتقاد من پدیده خطرناکیست که در آینده گریبانگیر زندگی های نوین خواهد شد.متاسفانه اگر وفاداری از خانوادها حذف شود و صرفاٌ معطوف به دولت گردد , پیش بینی می کنم جهانیان بیش از عصر حاضر در آن دوران تشنه خون خواهند بود! و من جداٌ امیدوارم سیستم حرکت بشری به این سمت کشیده نشود.به نظر من تا زمانیکه بین انسانها مشکل جهان وطنی ( ناسیونالیزم) حل نشده است دخالت دولت در آموزش و مراقبت از کودکان خطرناک است.ایجاد حکومت واحد هم خود از محالات بشری است که به نظر من بدون زور امکان پذیر نخواهد بود.
نکته دوم
با توجه به جایگزینی دولت در جایگاه پدر و گرفتن تقریباٌ همه امور در دست خود و صرفاٌ قرار دادن اختیار نگهداری از آنان برای خانواده , به اعتقاد من این کار در آینده ریشه خانواده را خواهد سوزاند و جایگاه پدر را در سطح سگها و گربها در اجتماعات حیوانی تقلیل خواهد داد! خانواده در گذشته شامل یک رئیس بود با فرزندان مسن و فرزندان فرزندان.آنها مثل حکومتهای نظامی بدور خود حصاری کشیده بودند و تشکیل وحدتی داده بودند که نفوذ بیگانه را خنثی میکرد. اما با صنعتی شدن و نفوذ دولت نقشها یکی یکی حذف شدند.حتی نقش محافظت از دیگری نیز توسط پلیس حذف شده است و پدر قدرت محافظتی ندارد. با گسترش شهرها و نفوذ به داخل آنها افراد برای کار به اجبار از خانه دور شدند.هزینه ها بالا رفت و دولت سعی میکرد در ازای خدمات , پولی را که به عنوان مزد به فرد میدهد , از وی پس بگیرد!
هزینها بالا رفت و دیگر افراد قادر به با هم بودن نبودند.استقلال مالی نیز باعث میشد که افراد دیگر حاضر به کنترل توسط دیگری نباشند.فا صله اجتماعی و ادراکی نیز به ماجرا کمک کرد و خود دلیل دیگری شد. در گذشته انتقال فرهنگ تنها از طریق بازرگانان و ملوانان صورت میگرفت.اما پس از صنعتی شدن اینبار رسانه ها وضعیت فرهنگی را بعهده گرفتند.
امروزه کودکان در کنار والدین و در خانه نشسته اند ولی این تلویزیون است که آنها را بزرگ میکند و اعتقادات آنها را می سازد .دلیل بزرگ عدم درک بین والدین و کودکان هم بخاطر همین است .چون تربیت بچه در واقع از خارج از خانه وارد میشود و خارج از تصمیم پدر خانواده است.
هرکس که تبلیغات و رسانه های بزرگتری دارد مسلماًٌ در سطح کلان موفق تر است..
وضعیت اقتصادی و کاری نیز عامل دیگری است که پدر زمان کمتری را با کودک بگذراند. در گذشته پدران در هنگام کار به کودکان درسهای زندگی میدادند اما امروزه درسها زمین تا آسمان با نحوه شکار خرگوش در بیابان متفاوت شده است که البته توسط معلمین تدریس میگردد!کسی واقعاٌ نمی تواند مشخص کند این روال تا به کجا نغییر خواهد کرد .....
نقش پدر
نقش پدر از آن جهت ضروری است که وجودش در خانواده بچه را از نظر جنسیتی به شخصیتش تبدیل میکند.
به راحتی میتوان مشاهده کرد که رفتار پسری که دارای 4 خواهر میباشد زمین تا آسمان با رفتاری همان پسر در یک خانواده تنها 4 پسری فرق دارد.تمام اینها بخاطر تاثیراتیست که جنسیتها بروی هم میگذارند. بچه ها و مخصوصاٌ پسرها یک چنین تماسی را از نظر فکری کاملاٌ نیاز دارند و بسیار برایشان حیاتی میباشد.این برای آندسته از مادران تک والدی که با خود خواهی تمام قصد دارند به تنهایی فرزندشان را بزرگ کنند.
واقعاٌ مهم است که حالا بفهمند چرا در سن 7 سالگی باید بچه را به مرد تحویل بدهند! بدانند که در آن سن اکنون زمان آن است که کودک با یک مرد به عنوان پدر معاشرت کند. وقتی میبینم که زنی احساس میکند که حق دارد بعد از این هم بچه را نگه دارد و دائماٌ جیغ میزند و سعی میکند ترحم بدست بیاورد واقعاٌ نمیدانم که چگونه به وی بفهمانم که با اینکه تو قبول نداری!! اما واقعیت این است که از این سن تو نقش کمتری را برای کودک بازی میکنی.
نمیدانم چگونه به وی بفهمنم که دیگر سهمش از نصف هم در شکل گیری شخصیت کودک کمتر است.این دسته از زنان باید به سرعت مجدداٌ ازدواج کنند ولی متاسفانه خود را درگیر حماقت زنانگی و حرفهای دری وری اطرافیان میکنند.آنها نمیفهمند که کودک از این سن جنسیت را در پدر میبیند.حال اینکه این پدر , پدر واقعی وی نباشد.آنها سعی میکنند با ارتباط سازی برای کودک مثل فامیل دوست یا اشخاص نزدیک( مثل دایی خصوصاٌ) این نقش را برای وی بسازند اما متاسفانه دست کاری وخیمی در روان کودک میکنند و تنها این کودک است که در سن شخصیت ، متوجه میشود واقعاٌ آن چیزی نیست که میخواهد.
از بحث جدا نشویم.به هر حال واقعیت این است با نشانه های موجود حدس می زنم که نقش مرد در ابتدا شروع به حذف شدن خواهد کرد و دو عامل مهم و حیاتی آن هم زنان و حضور دولتها در خانواده ها خواهد بود. چیزی که واضح و نگران کننده است تغییر شکل خانواده در بعد از این اتفاق و روابط بین زنها و دولتها خواهد بود.مقاله بعدی رو به پیش بینی اتفاقاتی که احتمالاٌ و بر اساس رویه فعلی خواهد افتاد اختصاص خواهم داد.